
آگاهی از شاهنامه در پایگاه خبری پیک چاپار: بنمایهی واژه نوروز را "نو" و "دیگر" شدگی میدانند، چنان که با بهار، بازگشت به رنگها و شکوفندگی، همآهنگ است. یک نویسندهی ایرانی، باززاییِ نوروز جمشیدی را با نگاه به داستان پرندگان در منطقالطیر، نشانهای از جستوجوی فرمانروا خوانده، و با اندیشههای سیاسی امروز سنجیده است.
در فرهنگ ایرانی از پیِ جمشید و نوروز به سیمرغ میرسیم. نوروز، نخستین روز بهاری، آنگاه بردمید که جمشید به یاری دیوان، تخت بر آسمان افراشت و، همی تافت از فرّ، شاهِ کیان. از پس سالها و سالها، مرگ اندر بارگاه جمشید راهی نداشت، تا این که، ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس؛ و جز خویشتن را ارج ننهاد. ناگزیر فرّ گیتیفروز از او بگردید و کاستی پذیرفت.
فرّ گیتیفروز با ناسپاسی فرمانروا در برابر یزدان سازگار نمیافتد. بر زمینهی هماین ناسازگاری، شکافی سر باز میکند که اندیشهی سیمرغی از آن میتراود. بر پایهی رخدادی باستانی که مهرداد بهار آن را بازمیگوید، کهنترین نشانهی جشن سالِ نو از به هم پیوستن الههی آب و خدای باروری در اور (میانرودان) به جای مانده است.
ایزد آب پس از آن که غولِ آبهای شیرین را از پای درمیآورد، بر جای او مینشیند. جشن سال نو، برآمد خویشکاری ایزدِ آب، یا ایزدبانوی دایگی و مهربانی است. در شاهنامه نیز سیمرغ، پرورندهی زال است.
خاندان سام و زال و رستم از پشتِ نریمان، همگی سیمرغی اند. سام هماین که درمییابد، فرزندش سیهپیکر و مویِ سر چون سمن، زاده شده، به آشیانهی سیمرغ میرود و زالِ نوزاد را به او میسپارد. زان پس، داستانهای شاهنامه بهویژه در بخش پهلوانی، نشانِ سیمرغ را به آشکارگی بازمیتابند.
سرانجام گیتی ز سیمرغ و زال،
پر از داستان شد به بسیار سال.
در شاهنامه فردوسی، پیکار اسفندیار با رستم، ژرفای شکاف میان فر و ناسپاسی را آشکار میکند. گشتاسب از بیم تاج و تخت، اسفندیار را به جانِ رستم میاندازد. رستم زخمگین و آزرده از نبرد با اسفندیار به یاری سیمرغ از مرگ میگریزد و هم او، راز چیره آمدن بر اسفندیار را به رستم میآموزد. چیره شدن بر اسفندیار در فرجام، چیره شدن بر نیروی خودکامه است. فرهنگ ایرانی، سیمرغ، آن پرّندهْکوهِ پیکارجوی را پیشآهنگ نبرد با خودکامگی میشناساند.
دریافت عطار از اندیشهی سیمرغی، کارکرد گستردهی آن را در میان تودهها بازمینمایاند. پیش از او، شاعر گنجه در شرفنامه، شور و خروش مردم را به هنگام نوروز و جشن سده، بازنمایی کرده بود. عطار روند دوگانهی از میان رفتن و بازنماییِ مردم و سیمرغ را در کنشواکنش با هم میسراید.
داستان سیمرغ، داستان خاکسترشدن و باز سر برآوردن پرندگانی است که یکان یکان، هیچ؛ اما در یگانه شدن، نیروی برانگیزندهی خود را بازمییابند. اگر نوروز، سرآغاز دگر شدن نقشها و رنگها است، شورِ دگر نمودن آن نقشها با سیمرغ در میان همگان زنده میشود، و آنان را به تکان درمیآورد.
گر نگشتی نقشِ پرّ او عیان
این همه غوغا نبودی در جهان
با هماین نگاه، سهروردی سیمرغ را چنان بازنمایی میکند که گویی پرتوی از فروغان فروغ پروردگار است، و عطار، آن را پرتوی از ذات پروردگار میخواند.
منابع: صفحه مجازی «در پویهی زبان فارسی»
گزیدهی یادداشتها در فرهنگ، زبان و ادبیات
پایان خبر/
کد خبر: 18174 - منبع خبر: پایگاه خبری پیک چاپار