
گفتگوی ویژه پایگاه خبری پیک چاپار:
با درود
علیرضا رئیس دانا مدیر انتشارات نگاه نزدیک به 62 سال است که در حوزه فرهنگ کشورم فعالیت دارم. در سال 1342 خورشیدی صبح تا ظهر در مطب یک پزشک مشغول به کارخدمات بودم و عصرها در یک کتاب فروشی فعالیت می کردم و شب ها هم درس می خواندم.
جرقه ای که موجب شد عاشق کتاب شوم و به راه انتشار آن کشیده شوم، خواندن رُمان شور زندگی اثر ایروینگ استون بود که به داستان زندگی نقاش و هنرمند مشهور ونسان ونگوک می پردازد.
به مروربه یک کتابخوان حرفه ای تبدیل شده و آثار بزرگانی چون صادق هدایت، بزرگ علوی، سیمین دانشور و به ویژه احمد شاملو بر روی ذهن و فکر من تأثیر شگرفی گذاشتند و سبب شدند که علاقه مند به کتاب فروشی شوم. به همین دلیل کار در مطب را رها کرده و تمام وقت در کتاب فروشی به عنوان شاگرد مشغول به کار شدم.
در سال 1351 به سبب خواندن و فروختن کتاب اصول مقدماتی فلسفه اثر ژرژ پولیتزر توسط ساواک دستگیر شده و مدت نه ماه را در زندان سپری کردم. پس از آزادی از بند به دلیل ایجاد سابقه سیاسی، کتاب فروشی ها من را برای کار استخدام نمی کردند بنابراین مجبور شدم یک موتور خریده و به طور انفرادی به چاپ کتاب بپردازم.
در همان اثنا روزی خانم سیمین دانشور با بهرام بیضایی در دانشکده هنرهای زیبا برنامه ای مشترک داشتند، خانم دانشور با بنده تماس گرفته و خواهش کردند که ایشان را به آن برنامه برسانم. من که پیشتر با آقای بیضایی آشنایی داشتم، در دانشکده هنرهای زیبا از جناب بیضایی خواهش کردم که « نمایشنامه پهلوان اکبر می میرد» را چاپ کنم و به این ترتیب در سال 1352 با انتشار این نمایشنامه و چند اثر دیگر از جمله یک کتاب از باستانی پاریزی و عصبانی های عصر ما اثر کارن هورنای، ترجمه ابراهیم خواجه نوری، به طور رسمی وارد جرگه ناشرین شدم.
انگیزه نام گذاری انتشارات خود داستان دیگری دارد. من تصمیم داشتم به احترام امیرپرویز پویان نام بنگاه نشر را پویان بگذارم که ساواک از این کار جلوگیری می کرد بنابراین نام انتشارات نگاه گذاشتم.
از طرفی ساواک کتاب نگاه مصطفی رحیمی را جمع کرده بود و این امکان وجود داشت که به این نام هم ظنین شوند و راهکار آن این بود که بگویم این واژه برگرفته از این شعر حمیدی شیرازی است:
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
که اگر زمانی ساواک بپرسد چرا این نام را انتخاب کردی، بگویم این واژه را از این بیت وام گرفتم.
در سال 1352 نمایشنامه «پهلوان اکبر می میرد» بهرام بیضایی را چهار مرتبه به چاپ رساندم. چهار تا سه هزار جلد در زمانی که جمعیت ایران حدود سی و پنج میلیون نفر بود.
گسترش کار انتشارات در دهه پنجاه به دلیل آشنایی و مطالعه عمیق من بر روی ادبیات با انتشار مجموعه های آموزشی هنر داستان نویسی و هنر نمایشنامه نویسی و با چاپ کتاب باستانی پاریزی به حوزه تاریخ هم علاقه مند شده و کتاب های حوزه تاریخ را هم چاپ کردم.
همچنین در گذشته کتاب های مرتبط با نمایشنامه نویسی به طور پراکنده منتشر می شدند و من در نشرنگاه این کار را به صورت تخصصی و متمرکز انجام دادم و قبل از انقلاب حدود پنجاه عنوان نمایشنامه چاپ کردیم. البته بعد از انقلاب این کار توسط نشر قطره هم صورت گرفت.
در سال 1360 دستگیر شده و مدتی زندانی گردیدم، وبه مدت دو سال و نیم انتشارات نگاه تعطیل گشت. بعد از آزادی به طور مجدد فعالیت را آغاز نمودم.
از سال 1352 تا کنون حدود6000 هزار عنوان کتاب را منتشر کرده ام که بیشتر درحوزه ادبیات، هنر و تاریخ و فلسفه و جامعه شناسی هستند که البته انتشار کتاب های جامعه شناسی ما کمتر شده است.
بیشتر کتاب هایی که منتشر کردم، با محتوای عدالت خواهی، مساوات و برابری بود. به این دلیل که در خانواده ای رشد کردم که از نظر مالی در شرایط خوبی قرار نداشتند و روزگار سختی را گذراندیم.
دوره خفقان قبل از انقلاب به ویژه بعد از کودتای 28 مردادماه 1332 موجب خلق رُمان ها و اشعار جذابی گردید و این خود عاملی برای رشد ناشرین و پیشرفت ادبیات معاصر بود.
انتشارات نگاه قبل از سال 52 تا 57 پویا بود و ما به طور مرتب کتاب چاپ می کردیم. این نکته را اضافه کنم که از اوایل سال 1356 و 57 کتاب های جلد سفید چاپ می گردید، به این شکل که نام مؤلف و ناشر بر روی جلد ذکر نمی گردید و فقط عنوان کتاب روی جلد بود و بدین شکل زنجیره سانسور پاره شد و این برای رد گم کردن و جلوگیری از مشکلات احتمالی بود.
از نظر فروش هم رُمان های نشر نگاه بیشتر فروش دارند ولی در گذشته کتاب های تاریخ پرفروش بودند و این به دلیل گسترش فضای مجازی و انتشار کتاب های تاریخ به شکل پی دی اف است. من خودم ترجیح می دهم که کتاب های کاغذی را مطالعه کنم.
نظر شما راجع به شیوه تاریخ نگاری احمد کسروی چیست؟
با نقل به مضمون، به نظر من در بین تاریخ نگاران تاریخ معاصر، کسروی بهترین تاریخ مشروطه را نگارش کرده و بدون جهت گیری و حب و بغض نوشته است و هیچ مشکلی هم تا کنون نداشته و همیشه منتشر شده، نشر نگاه هم این کتاب را منتشر کرده است.
جناب رئیس دانا کتابی که بسیار خوانده اید و به دلتان نشسته و بارها آن را مرور کرده اید کدام مورد بوده؟
آقای احمد شاملو کتابی دارد به نام «پابرهنه ها»، که در واقع این کتاب ترجمه ای از اثر استانکو رُمان نویس رومانیایی است و این کتاب را چندین مرتبه خوانده ام. بگذارید خاطره ای برایتان بگویم راجع به این اثر، این کتاب را احمد شاملو به انتشارات زمان برده و پیشنهاد چاپ می دهد، بررس و انتخابگر انتشارات زمان، ابوالحسن نجفی زبان شناس و مترجم بود. نجفی به شاملو می گوید من اصل این کتاب را خواندم و رُمان خوبی است اما این ترجمه شاهکار شده و درواقع شاملو این اثر را با زبان خودش بازنویسی کرده است.
حال این موضوع را با مثال دیگری بیان می کنم، دفتر شعر خانم مارگوت بیکل شاعر آلمانی دارای پنجاه شصت صفحه شعر است که احمد شاملو در ترجمه این اثر، نام عنوان را گذاشته «سکوت سرشار از ناگفته هاست». این عنوان جمله ای از آن کتاب است که حدود پانصد ششصد هزار جلد از آن در ایران فروش رفته ولی در خود کشور آلمان شاید صدجلد آن به زور به فروش رفته باشد. پس شاملو در پیشرفت این کتاب مؤثر بوده و می خواهم بگویم که رُمان پابرهنه ها هم ترجمه شاملو نیست بلکه از نظر من اثر شاملو است چون به لحاظ ادبی تفاوت هایی دارد.
در واقع ترجمه جانشین مطلب می شود و اگر کسی تنها انگلیسی را خوب بداند، کافی نیست. بلکه باید زبان مقصد را که فارسی است خوب بشناسد و شاملو زبان فارسی را به خوبی می شناخت و فارسی نویسی و درست نوشتن را با ترجمه هایش به نوعی آموزش می داد و بی نظیر بود.
آیا از نویسنده ها و مترجم های جوان حمایت می کنید؟
حتما! ما حدود صد جلد کتاب از شاعران جوان چاپ کردیم و باز هم چاپ می کنیم، آثار جوانان همه خوب است ولی توصیه می کنم همه جوانان مطالعه را جدی بگیرند و این امر را قطع نکنند و هرچقدر بخوانند کم خواندند. ما کتابی به نام فن رمان نویسی را چاپ کردیم که نویسنده در آن می گوید: شما به عنوان یک نویسنده اگر صد صفحه رمان نوشتید در مقابل باید بروید صد جلد کتاب هزار صفحه ای مطالعه کنید و کسب اندیشه و دانش کنید و دوباره رمان بنویسید.
بعضی از نویسنده ها را نمی خواهم نام ببرم، شروع می کنند به نوشتن و مرتب یک فضا و داستان را در قالب های مختلف تکرار می کنند و اندیشه و خلاقیت جدیدی را ایجاد نمی کنند.
چرا با اینکه کشور ما سردمدار ادبیات و علوم انسانی است، ما هیچ وقت برنده جایزه نوبل ادبیات نشدیم؟
این به دلیل مشکل زبانی است وگرنه ایرانیانی از جمله شاملو، کاندید این جایزه بوده و اگر بخواهم با انصاف بگویم ادبای ما از برندگان جایزه نوبل صدها هزار برابر بالاتر هستند و یکی دیگر از عوامل این برنده نشدن عدم وجود سیاست فرهنگی درست در کشور ما برای دیده شدن آثار ادبی ایران و معرفی درست آن به جهان خارج است.
دولت های وقت افرادی مثل شاملو و بسیاری افراد دیگر را در جهان معرفی نمی کنند و از طرفی مسئولین هم با نویسندگان زاویه دارند وگرنه درطول تاریخ چه از دوران ایران باستان و چه از زمان رودکی کشور ما تنها کشوری در دنیا است که ادبا و شاعرانش یکی از یکی شاعرتر و ادیب تر هستند.
به طور مثال امیرحسن چهلتن نویسنده بسیار بزرگی است که خیلی ها او را نمی شناسند و بسیاری افراد دیگر که در این گفتگو مجال نام بردن از آن ها نیست.
ما جزو قانون کپی رایت نیستیم، درهمین نمایشگاه کتاب رمان صدسال تنهایی مارکز در صدها غرفه فروخته می شود، درحالیکه یکی دو ترجمه آن خوب و اصلی است و بقیه بدرد نمی خورد. خودم به آقای مارکز نامه نوشتم و در حالیکه باید پول زیادی پرداخت می کردیم او اجازه داد، بدون هیچ ادبی پرداختی این کار را انجام دهیم.
گویا رمان دن کیشوت توسط ایرج میرزا ترجمه شده ولی تاکنون منتشرنشده، به نظر شما علت چیست؟
برای بدست آوردن این ترجمه بارها به کتابخانه های معتبر و مراکز اسناد کشورسرزدم که متأسفانه باوجود پیگیری های مکرر موفق به دست آوردن این اثر شاهکار و نایاب نشدم.
چه راهکاری برای ناقص نشدن آثار ادبی ارائه می فرمایید؟
من خود راهکاری ندارم. باید بگذارند بررس هایی که در ارشاد هستند مدت طولانی بمانند و دائم تغییر نکنند تا در این حوزه پخته گردیده و سلیقه ای عمل نکنند.
معمولا وقتی دولت ها عوض می گردند، افراد قدیمی و با تجربه را که رمان ها و مطالب بسیاری را خوانده اند، مجرب شده و به یک پختگی علمی و ادبی رسیده اند را تعویض کرده و افراد تازه کاری را به روی کار می آورند که گویی «آش همان آش کاسه همان کاسه» می شود و بسیاری از مخاطبان کتاب، نویسندگان و شعرا در این مقوله آسیب جدی فکری می بینند.
تا کنون چندین رئیس جمهور عوض شده است یک بار فضا باز می شود و دوباره فضا بسته می شود. اینگونه نمی شود کتاب های خوب چاپ گردد و همه آثار ناقص می شوند. یک بررس یا مدیر سلیقه ای دارد که با آحاد کل جامعه متفاوت است و میخواهد نظر خود را بر تعداد زیادی از مخاطبان و مؤلفان وارد کند.
چرا خواندن کتاب اهمیت دارد؟
کتاب را نباید برای منفعت خواند بلکه کتاب را باید برای زندگی و زندگی کردن خواند. جوانان باید کتاب بخوانند و غافل نشوند، باید سعدی و شاهنامه بخوانند و این آثار همیشه زیر بالین آن ها باشد که به قوه فکر و عقل آن ها کمک کند.
بگذارید یک مثال بزنم یک خانم خانه داری که کتاب می خواند صاحب اندیشه می گردد و در پرورش فرزند، ارتباطات اجتماعی و رفتار با همسرش و حتی آشپزی کردنش با خانم خانه داری که مطالعه ندارد بسیار تفاوت دارد و تفکر او در همه زمینه ها محدود می ماند و ذهن پویا ندارد.
پایان گفتگو/
کد خبر: 18214 - منبع خبر: پایگاه خبری پیک چاپار